کارهای بامزه شیداجون
جیگملم، می خوایم اسباب کشی کنیم بریم خونه مامانجوون و آقاجوون طبقه بالا بشینیم. من با نارضایتی مجبورم که بریم اونجا. با اینکه اونها خیلی خیلی خوبند ولی من می ترسم با رفتن و نزدیک شدن رابطه مون بهم بخوره ولی از بس اینمدت آقاجوون اصرار کردن و یه حرفایی زدن که دل بابا رو به سوزوندن من بخاطر بابا می رن.حسابی دلم واسه این خونه تنگ می شه.آخه از آغاز زندگی مشترک من و بابا اینجا بودیم و بعد هم اومدن تو خاطراتمون رو زیادتر کرد. دیروز رفتیم بالا و تقریبا اسباب و اثاثیه اونها رو تو یک اتاق جمع کردیم تا 2 تا اتاق دیگه خالی بشه واسه خودمون. تو تمام وقت می خواستی بقل یکی بشی و من موندم با این کار تو چطور اسباب کشی کنیم. پریشب موقع خواب تو جعبه گل سر...
نویسنده :
مامان نیره
17:22